کد مطلب:122621
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:248
حلم امام حسن
نقل شده كه روزی آن حضرت سواره از راهی عبور می كرد، مردی از اهل شام آن حضرت را ملاقات كرد و بدون مقدمه و بلافاصله آن حضرت را لعن و ناسزای بسیار گفت، آن بزرگوار هیچ نفرمود تا مرد شامی از دشنام دادن فارغ شد: آنگاه آن
[ صفحه 124]
جناب رو به آن مرد كرد و بر او سلام كرد و خنده نمود و فرمود:
ای شیخ گمان می كنم كه غریب می باشی و گویا بر تو مشتبه شده باشد امری چند، پس اگر از ما طلب رضایت كنی از تو راضی و خشنود می شویم و اگر چیزی سؤال كنی عطا می كنیم و اگر از ما طلب ارشاد و هدایت كنی تو را ارشاد می كنیم و اگر كمك كار بطلبی فراهم می كنیم و اگر گرسنه باشی تو را سیر می كنیم و اگر برهنه باشی تو را می پوشانیم و اگر محتاج باشی بی نیازت می كنیم و اگر بی سرپناه باشی پناهت می دهیم و اگر حاجتی داری حاجتت را برمی آوریم و اگر به خانه ما بیایی و مهمان ما باشی تا وقت رفتن برای تو بهتر خواهد بود زیرا خانه ی ما وسیع و جاه و مال ما فراوان است.
چون مرد شامی این سخنان را از آن حضرت شنید گریست و گفت:
شهادت می دهم كه تویی خلیفة الله در روی زمین و خدا بهتر می داند كه رسالت و خلافت را در كجا قرار دهد، پیش از آنكه تو را ملاقات كنم تو و پدرت دشمن ترین خلق بودید نزد من، و اكنون محبوب ترین خلق خدایید نزد من.
پس بار خود را به خانه ی آن حضرت فرود آورد و تا در مدینه بود مهمان آن جناب بود و از محبان و معتقدان خاندان نبوت و اهل بیت رسالت گردید. [1] .
[ صفحه 125]
[1] بحارالانوار، ج 43، ص 344.